ممدالی بخند ( خنده کن محمد علی )

Bild könnte enthalten: eine oder mehrere Personen, im Freien und Natur

ممدالی بخند ( خنده کن محمد علی )

روزهای ِ رنج رفته بود
شب های شکنج نیز بی رمق
شالیزار
در هیاهوی ِ گنجشگان بازیگوش
با باد می رقصید
و جامه ی سبزش را
در چشمان ِ زمان
فخر می فروخت
ممدالی
هر پگاه
با نوازش ِ نسیم ِ شالیزار
چشمان به بیداری باز می کرد
و با کوکبش
این یار ِ همیشه همراه
و همبستر صمیمی اش
به سوی ِ پلکان شالیزار گام بر می داشت
و در حالی که دستان زمختش
در دستان ِ لطیف ِ کوکبش گره می شد
نگاهش را
بر روی شالیزار می ریخت
که خوشه های برنجش
با باد می رقصیدند
و بوی ِ طعم ِ دلچسبنش را
در هوا معطر می کردند
و آنگاه که شادمانی
در جان ِ ممدالی شعله می کشید
چشمانش را آرام آرام
از شالیزار عبور می داد
تا در چشمان ِ کوکبش چشم شود
و در حالی که
شادی ِ درونش را
در جان کوکبش
شادمانی می ریخت
اشک ِ شوق
در چهار چشم
چون جویبار جاری می شد
بخند ممدالی
بخند
تا شالیزارت
در خنده ی تو
با باد وُ نسیم
خنده کند
و آسمانش شادی ببارد
بخند ممدالی

احمد پناهنده ( الف. لبخند لنگرودی )

بیان دیدگاه